زندگی رویایی

متن مرتبط با «واقعا که» در سایت زندگی رویایی نوشته شده است

اعصاب واقعاً ندارم

  • دیروز تایم دندون پزشکی داشتیم در اصل ۷ اردیبهشت برای ۷ خرداد وقت داد ۶ خرداد زنگ زد وقت کنسل شده دیروز بهمون وقت داد ، ۲ تا نوبت پشت سر هم برای منم حامدم۵ تا ۶ ، ۶ تا ۷حامد حدودا ۱ ربع به ۵ میومد ، من میخواستم آماده برم سر خیابون دنبالش که بریم بماند من با اون شرایط چجوری لباس پوشیدم ، بچه بغل درو قفل کن بیا پایین ...مکافات اصلی اونجا بود که سپهر رو صندلی ماشین نمیشیست و بهونه میکردبرای اولین بار صندلی جلو نشوندم و کمر بند بستمتا سر خیابون برم چه دستم فرمون بود یه دستم جلوی سینه سپهر رسیدم سر خیابون حامد گفت ترافیک مونده ، من سپهر و بزارم خونه مامانم برگردم دنبالشبخاطر عجله، کیف برنداشته بودم و خب کلید خونه مامان نبود از سر خیابون زنگ زدم که زیاد پایین ، وقتی جواب نداد فهمیدم سایلنت هستبه عسل زنگ میزنم جواب نمیده رسیدم جلو در زنگ خونه رو میزنم ، زنگ نمی‌خورهمیخواستم سرم و بکوبم به دیوار تلفن خونه مامان و سپهر کوبیده نابود کرده ، در حدی که تمام سیم کشی داخل تلفن و کنده شده خلاصه موفق شدم سپهر و بدم به مامان میگم شاید یه نفر داره میمیره ! چرا باید همیشه ی خدا گوشیت سایلنت باشه آخه ...هر جوری بود ۵ رسیدیم که منشی گفت مریض هست و نیم ساعت طول می‌کشهحامد گشنه شد بود رفتیم بیرون غذا سفارش دادیم و زود خوردیم ، ۵ و ۳۵ برگشتیم داخل منتظر منتظر منتظر ۶ و ۸ دقیقه اسم جفتمون و خوند بریم داخل گفتم من و همسرم با هم وقت داریم پیش خانم فلان گفت نه خانم فلان سرش شلوغه آقای فلانی کارتون و انجام میدهگفتم من مریض خانم دکتر هستم ، می‌خوام خودشون برام انجام بدن.گفت معطلی خیلی داره هاگفتم بعد همسرم نوبت من هست دیگهگفت نه بعد همسر , ...ادامه مطلب

  • میخوره ، میخوابه ، میکنه ! ( استیکری که با کف دست میزنم تو صورتم )

  • آدم خجالتی نیستم یسری کارام خلاف عقاید و میل دهه های 40 و 50 هستش و تو فامیل زیاد شنیدم اما امروز عسل یه حرکتی زد که وااااقعا خجالت کشیدم صبح به حامد پیام داده بودم و تشکر کردم بخاطر ای, ...ادامه مطلب

  • حیثیت منو نبرید که !

  • تو پیذیرایی مشغول حکم سه نفره بودیم گوشی هم نمیدونم کجا بود اما وصل بودش و داشت میخوند چند ساعت بود داشت میخونددیروز بعد از اون گندی که زدم و پاک شدن همه چیز موزیک سنتی ریخته بودم تا تو خونه پخش بشه ف, ...ادامه مطلب

  • یکاری نکن که دیگه رویی نمونه برات

  • وسط خونه فقط دور خودم میچرخم :) میخوام بهش پیام بدم رو ندارم جز شرمندگی چی میتونم داشته باشم پیشش؟ رفتار های اخیرم افتخار داره؟ کاری که دارم میکنم خوبه؟ پیام بدم چی بگم؟ بگم فلانی دلم برات تنگ شده رفی, ...ادامه مطلب

  • مرسی واقعا

  • نبود اینترنت اذیتم کرد باز کردم بنویسم که باز زنگ زد به گوشیم صبح خونشون نموندم با اینکه حامد باید میموند بخاطر ماشین بابا اما گفتم کار دارم باید برم خونمون خسته ام کردهخسته ام کردن من دیگه هیچ حس خوب, ...ادامه مطلب

  • تو دیگه که به من اینارو نگو !

  • اول از همه بگم از این تغییرات بلاگفا اصلا خوشم نمیاد برای فونت و اندازه متن به مشکل میخورم خیلی زیاد اما بریم سراغ مطلب بعدی عزیزی سر یه مسئله به شدت مسخره مثلا خواست از من ایراد بگیره یه شخصی که از د, ...ادامه مطلب

  • سکه...

  • وااااای خدا      دارم خل میشم  این حجم Data گرفتن ... هوووووف  پوووووف  اوووووف , ...ادامه مطلب

  • زمان واقعااااااا طلاس

  • وقت وقت وقت  چیزی که خیلی برام کمرنگ شده  خدایا چقدر حرف دارم برای این صفحه  زمان میخوام برای گفتن  برای خالی کردن درونم  چهارشنبه سورپرایز تولد حامد هستش  خیییییییلی برای این تولد زحمت کشیدم  میام در, ...ادامه مطلب

  • مریس که رفتین ولی کاش هیچ وقت نمیومدین

  • یه روز یکی وارد زندگیت میشه از تمام کسایی که ترکت کردنبه خاطر رفتنشون تشکر میکنی . . .این جمله رو خیییییلی شنیدیم شاید خیلیامونم تجربه اش کردیمو حالا این منم که لحظه به لحظه دارم با تموم وجودم این جمله رو درک میکنم میدونی بالا بلندی هامو تک تک لحظه هامو دیدی تک تک قهقه ها و هق هق هامو شنیدی خیلیا تو زندگی من اومدن و رفتن دوست و رفیق آشنا و غریبه خیلیا رو خواستیم بمونن ولی نموندن خیلیا رو نخواستیم بمونن ولی موندنیاد یه تکس افتادمخیلی چیزا خواستیم عملی نشد / خواستیم بشیم مال هم ولی نشد بیخیال اینا هر لحظه میگم خدایا شکرت شکرت حامد و فرستادی توی زندگیمدرست به موقع توی روزایی که داشتم داغون میشدم فقط یه مشکل دارم گذشته ای که از ذهنم پاک نمیشه ... خاطراتی که از ذهنم پاک نمیشه ... آدمایی که از ذهنم پاک نمیشه ... و در آخر " منی " که هیچ وقت خودشو نمیبخشه + باز خرسی جلو چشامه ... نمیدونم چرا :|Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • تقصیره خودمه که خودمو با اینا هم سطح میکنم هم کلام میشم

  • پسره احمق با من یکی به دو میکنه  برگشته میگه خودت شرکت کن ببینم اصلا بلدی که این همه ادعا داری  گفتم اسکرین دادم بالا برو نگاه کن  رفته برسی کرده اومده میگه یه کمی بلدی  گفتم اندازه تو بلدم دیگه تقصیر توعه که یه کمی بلدی  بهش بر خورده  رفته پیج و باز کرده آمار و نگاه کرده  اومده میگه زیر 100k حق ندا, ...ادامه مطلب

  • واقعا فکرشم نمیکردم!

  • فکر نمیکردم روز هایی برسه که اینقدر سرم شلوغه نرسم بیام اینجا, ...ادامه مطلب

  • واقعا که!

  • مگه نباید برای قسمت آرایشی و بهداشتی این داروخونه ها خانوم بزارن چرا این داروخونه نداشت پس تو ظاهر نشون ندادم ولی منکه از  آب شدم خیلی ریلکس و آروم گفتم یه بسته پد مشبک متعجب گفت مشبک؟ منظورش این بود مشبک چیه  گفتم پد بهداشتی مشبک  دوباره گنگ نگاه کرد  نميدونم فهمید چی میخوام و داشت اذیت میکرد یا واقعا نمیگرفت!  کلافه گفتم  نوار مشبک    من خجالتی نیستم ولی چیزی به اسم جنبه تو کشور ما صفره وگرنه این یه مسئله عادی هستش اینا بی جنبه بازی در میارن ,واقعا که به انگلیسی,واقعا که حق داری بخندی,واقعا که,واقعا که خوب جهانی,واقعا که خوب جهانیه حامد زمانی ...ادامه مطلب

  • اونی که من میخوام پولی نیست

  • تو عمرم به این سرعت آماده نشده بودم برم بیرون  ساعت 6 بود با مامان  بحثمون شد  سر شرکتی که ازش اینترنت گرفتیم  به ثانیه نکشید پریدم اتاق شلوار جین مشکی تنم بود نیاز نبود عوض کنم  یه مانتو مشکی سریع تنم کردم مقنعه سورمه ای سرم کردم کیف مشکی برداشتم گوشی و کیف مدارکم و هنزفری انداختم توش دست آخر یه رژ رنگ لب زدم و از اتاق پریدم بیرون  حاضرم قسم بخورم 3دقیقه هم نشد  جلو در برای سرعت بخشیدن کتونی زیپ دار مشکی هم برداشتم  داشتم از در ميرفتم بیرون مامان دید  بیچاره هنگ کرد خخخ  یهو گفت کجاااا  تو دلم گفتم هرجا جز اینجا  اما خب نميشد بلند بگم، گفتم سیم شارژر کنده شد میرم بخرم  زمان مخالفت ندادم و در و بستم  بی هدف تر از همیشه شروع کردم قدم زدن  موزیک تنها چیزی بود که آرومم میکرد یه خیابون خلوت و تاریک برای قدم زدن انتخاب کردم  هوا سرد بود و منم لباس گرم تنم نبود  با این حال هییییچ تمایلی برای برگشت نداشتم  ساعت 9 مجبور بودم برگردم یه ماشین گرفتم و برگشتم  مستقیم اتاق و خواب  جالبه مامان اومده پیشم ميگه چی کم داری؟! چی کم داری که اینقدر لج میکنی؟! چی کم گذاشتیم برات؟! چی میخوای که نداری؟! بگو , ...ادامه مطلب

  • زبون نهمه دیگه ... دست خودش که نیس نمیفمه

  • یه مکالمه ای نسبتا طولانی چند ساعته با یه ادم زبون نفهم داشتم که منو به مرز جنون کشید جوری شد که گفتم فلانی از دستت میخوام سرمو بکوبم تو دیوار مات و مبهوت بود الهام و این حرفا عجیبه ولی واقعا بی منطق بودنش داشت دیوونم میکرد اینکه هرچی من میگفتم حرف خودشو میزد واقعا واژه زبون نفهم براش کمه, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها