یه بیت شعر میخواستم عنوان بنویسیم یادم رفت

ساخت وبلاگ

فردا شب مهمون دارم

از هفته قبل میدونستم مهمون دارم

بهتره بگم خودم دعوت کرده بودم (خنده ریز)

این یک هفته هر روز گفتم کارامو بکنم نمونه برای آخر هفته

هممممه شون مونده برای آخر هفته

۲ روزه یکی از اقوام مهناز فوت شده

این ۲ روز گفتم تو برو من هستم

مهناز هم مثل من گروه داره ، زیر مجموعه داره ، عضو داره

اما کاراش ۱۰ برابر سنگین تر از من

من چون همه چیزو رو اصول پیش بردم ، نظم دادم ، خیلی اذیت نمیشم وقتم گرفته نمیشه

اما مهناز مثل من نیست

مثلاً من وظیفه هر ادمین یار و مشخص کردم ، ماهانه وظیفه هاشون مشخص شده . دیگه نمیخواد برم بگم تو اینجوری کن تو اونجوری کن

اما دیشب من تا ۲ و نیم شب داشتم کار هارو برای ادمین یار ها تقسیم میکردم

یه ریز تو دلم غر هم میزدم که این چه وضع مدیریت کردنه دختر :|

...

...

درکش میکنم

بخاطر همین این چند روز همه چیز و ول کردم کاراشو دارم میکنم

وقتی عزیز جون من فوت شد هیشکی نبود جای من باشه

من هر روز به هر ادمین همکار ۲۰۰ تومن ۳۰۰ تومن جریمه میدادم بخاطر اخطار ها

غم نبینه هیچ کس

غم دیدن خیلی‌ سخته

...

..

همیشه برای بچه ها پنکیک درست میکردم میگفتم بچه دار بشم براش صبحونه های متفاوت درست میکنم

سپهر ۲ تا دندون پایین داره با یه نصفه بالا

هنوز نمیتونم تنوع غذایی زیادی داشته باشم براش

اما اولین پنکک و امروز براش پختم


برچسب‌ها: قلب_مادر

زندگی رویایی...
ما را در سایت زندگی رویایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dzendegi-royayi7 بازدید : 89 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 13:04