تازیگیا خیلی توی چشمم

ساخت وبلاگ

شنبه صبح خواب موندم تقریبا

بعد 2 هفته مرخصی روز اول بود میرفتم 

سریع آماده شدم رفتم دنبال مامان و گذاشتمش مدرسه خودمم رفتم سمت مدرسه

یا عجله من یا راه ندادن اون آقا 

یا هرچیز دیگه 

آینه به آینه شد و آینه پرایدش شکست 

نموندم و رفتم چون مقصر من نبودم 

چند دقیقه اومد پیچید جلوم نگه داشت از ماشین پیاده شد 

شیشه رو فقط دادم پایین 

با فریاد گفت معلوم هست داری چیکار میکنی 

هیچی نگفتم نگاش کردم فقط 

عصبانی تر گفت آینه ام رو شکوندی 

گفتم میخواستی راهم نگیری وقتی راه نمیدی همین میشه دیگه 

اومد شروع کنه دستم و گذاشتم رو بینی ام گفتم هیییس چقدر؟ 

نه وقت داشتم نه حوصله بحث 

گفت آینه ام شکسته 15 میشه 

گفتم باشه 

کیف پولم و داشتم درمیاوردم گفت 500 نه، 15

با خودش فکر کرده بود من 500 متوجه شدم که اینقدر راحت دست به کیف شدم 

گفتم باشه 

سه تا 5 تومنی در آوردم دادم بهش گفتم برو دیرم شده راه و بستی 

 

جمعه بابا و عمو داشتن مادر بزرگم و میبردن همدان خونه اش

تو دوراهی جاده ساوه ماشین چپ کرده 4.5 بار ماشین دور خودش چرخیده افتاده تو دره و به يه سخره خورده وایساده 

خدارو شکر بابا هیچیش نشده 

ماشین داغون شده 

جوری که یه اتاق باید براش گرفت 

گرچه عزیز یدونه نو براش می‌خره 

زندگی رویایی...
ما را در سایت زندگی رویایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dzendegi-royayi7 بازدید : 201 تاريخ : جمعه 7 دی 1397 ساعت: 1:20